من و پسرم

مثل یه کابوس..

خیس عرق شدم ..بالاخره به سختی ماشین و جاکردم از جلو به یه سمند چسبوندم ...جوری که به هیچ وجه نمی تونست عقب بیاد...صاحب مغازه ای که ماشینو جلوش پارک کردم چپ چپ از پشت شیشه نگاهی به من کرد، ولی می دونستم اگه ماشینو حرکت بدم دیگه جای پارک پیدا نمی کنم ...بنابر این به روی خودم نیووردم ...پیاده شدم ...دست متین رو هم گرفتم ...متین در حالیکه مدام می گفت منم میام ...منم میام از ماشین پیاده شد...تا خواستم دررو ببندم ...گفت : پیتیکو ...پیتیکو...خم شدم از کف ماشین اسبشو بهش دادم .درماشینو بستم ... صاحب مغازه همچنان چپ چپ داشت منو نگاه می کرد... خواستم برم ... ولی برگشتم ...رفتم طرف مغازه ...پیرمردبود...تا دید دارم به طرفش می رم سرش و پایین ان...
7 مرداد 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و پسرم می باشد